جدول جو
جدول جو

معنی تنگ نشیمن - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ نشیمن(تَ نِ مَ)
نشیمن تنگ که فراخ نباشد. (ناظم الاطباء).
- تنگ نشیمن نهنگ، دنیا و آسمان و روزگار. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کَ دَ)
زین اسب را استوار کردن. آمادۀ سواری ساختن اسب. تنگ را بر اسب محکم بستن:
بیامدبپوشید خفتان جنگ
کشیدند بر اسب شبرنگ تنگ.
فردوسی.
هنوز باش هم آخر چنان شود که سزاست
همی کشند بر اسب مرادش اینک تنگ.
فرخی.
چو گور تنگ شود بر عدو جهان فراخ
هر آن زمان که بر اسبش کشیده باشد تنگ.
فرخی.
هنوزت نگشته ست گهواره تنگ
چگونه کشی از بر باره تنگ ؟
اسدی.
- تنگ به بر کشیدن، سخت در آغوش گرفتن:
از بس کشیده ابر به بر تنگ باغ را
میدان خنده بر دهن غنچه تنگ گشت.
صائب (از آنندراج).
- تنگ در آغوش کشیدن، سخت در آغوش گرفتن. تنگ در بر کشیدن. تنگ به بر کشیدن. تنگ در بغل گرفتن:
نکشم تنگ در آغوش نگاهش ترسم
که خلد خار به پیراهن نازک بدنی.
فطرت (از آنندراج).
- تنگ در بر کشیدن، تنگ به بر کشیدن. تنگ در آغوش کشیدن. رجوع به تنگ به بر کشیدن و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان شیان است که در بخش مرکزی شهرستان اسلام آباد غرب واقع است و 1895 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا